تصاوير مداحي كربلايي غلامرضا جعفری پور زنجانی در نوجواني

حضرت آيت الله سيد محمد حسيني زنجاني .حضرت آيت الله العظمی سيد عزالدين حسيني زنجاني.سال۶۹-۷۰

مشهد مقدس- بیت حضرت آيت الله العظمی سيد عزالدين حسيني زنجاني-
كربلايي غلامرضا جعفری پور زنجانی-(۲۸صفرالمظفر)سال۶۹-۷۰
حضرت آيت الله العظمی سيدعزالدين حسيني زنجاني.كربلايي غلامرضا جعفری پور زنجانی

كربلايي غلامرضا جعفری پور زنجانی - زنجان خیابان فرودگاه مسجد امیرالمومنین سال۶۴- ۶۵
در محضر استاد
استاد کلامی زنجانی - کربلایی غلامرضا جعفری پور زنجانی.خردادماه1390
استاد کلامی زنجانی - کربلایی غلامرضا جعفری پور زنجانی.خردادماه1390

مراسم جشن ميلاد مولود كعبه امام علي (ع) با مولودخواني کربلایی غلامرضا جعفری پور زنجانی . زنجان مسجد ارك هيئت رهروان ولايت.خردادماه ۱۳۹۰
حسرت ...
دویونجا آغلیانمدیم گونوز شبانه یا حسین ...
شعر از : کربلایی غلامرضا جعفری پور
... شفا خانه
چاغورسا دؤز یقین آلار شفانی زینب آدینه
قالوبدی ارضیلن سما وقار و صبرینه وله
اولوبدی نهضت حسین جهانی زینب آدینه ...
درد دل ...
جمله درد و محنه توش اولونان زینبیوم
ایتمیشم زنده آدون نهضتون ای شاه شهید
کوفه ده شامیده با نطق و بیان زینبیوم
نجه یاندیم نجه سوندوم یارالی آلما خبر
کؤزه دوندی بو یانقلی دل اینان زینبیوم
ایستورم بیرده باخام گوز دولوسی قانلی گوزه
بلکه چیخدی بو باخیشدا قوری جان زینبیوم
خیزران یوخ دیل آغیز ایله بو یورقون باجیوا
دانیشان دیل دوداقی یوخدی وران زینبیوم ...
شعر از : کربلایی غلامرضا جعفری پور
مدد سقا ...
منم منم رعیت ابوالفضل
دلده دلده محبت ابوالفضل
ذکر ذکر تسبیحیمدور ئولونجه
مدد مدد یاحضرت ابوالفضل
گدایم عباسه-فدایم عباسه
مادر بی حرم

...اگر یک ضربت قنفذ نه کافی بود بر قتلش
به جان فاطمه قنفذ همان ضربت دو تا میزد...
استاد منزوی اردبیلی
درد دل ...

دمی دیشب به پشت در نشستم
به پهلویت قسم زهرا شکستم
ناشناس
یا بطله ی کربلا ...
"تک بیت "
دلم پیمانه عشق حسین است
من اربابی به جز زینب ندارم
استاد عینی فرد زنجانی
دانلود نوحه ـ کربلایی غلامرضا جعفری پور
... وای مادر
" تک بیت "
بولونن سینه ی پر حسرته خداحافظ
سینان قولا گویرن صورته خداحافظ
شعر از : کربلایی غلامرضا جعفری پور
...به یاد لبهای خشکیده ی سقا
مشکیوین اوخلانماسی سالدی ربابی غمه
آی ابوالفضل سو آدی دیللرده گزور
آی ابوالفضل صودامر اللرده گزور
جان ابوالفضل
شعر از : کربلایی غلامرضا جعفری پور
این الطالب بدم المقتول بکربلا...
آقا جان ال منیم اتک سنون
"مولانا یا قائم المنتظر"
... آقا جان
یااباصالح - مددی مولا
شعر از : کربلایی غلامرضا جعفری پور
عشق...
...عشق یعنی عشق
زینب والسلام
استاد سیفی اردبیلی
سفیر سه ساله ی عشق
"تک بیت"
رقیه...
کیچیک اورکده بویوک محنته خداحافظ
او سیلی دن گویرن صورته خداحافظ
شعر از : کربلائی غلامرضا حعفری پور
امان آیریلیق الیندن...
یابن العسکری آقا جان امان آیریلیق الیندن
هارداسان آدیوا قربان امان آیریلیق الیندن
کاش ئولنده دینجلیدیم یوزیوی گوروب ئولیدیم
دردیمه اولیدی درمان امان آیریلیق الیندن
شعر از: کربلایی غلامرضا جعفری پور
یابن الحیدر...
مین یول ئولسم گر دیریلسم جان نثارم یابن الحیدر
یابن الحیدر ـ یابن الحیدر(۲)
شعر از : کربلایی غلامرضا جعفری پور
منبع : کتاب آشنایان عشق(ستوده زنجانی)
حرم عشق...
کربلا کربلا ـ کربلا کربلا
ئوزومی بولمه دیم آغلادیم گولمه دیم
نیه قتلگاهون گورنده ئولمه دیم
شعراز: کربلایی غلامرضا جعفری پور
حرم یار...
اتگوندن اوزولسه بو بوش الیم نیلرم
میدان مشکونده گوزوم قالوب
مشک پر اشکونده گوزوم قالوب
کربلا مولا مولا کربلا
شعر ار :کربلایی غلامرضا جعفری پور
یا رب الزینب
سالوب عالمه طنطنه مشقون زینب
عشقون اولماسا نیلیورم دنیانی
زنده ساخلیوبدی منی عشقون زینب
شعر از: کربلائی غلامرضا جعفری پور
اللهم الرزقنا...
ای تربت شهیدان
شش گوشه قبره قربان
قانلی کربلا(۲) )) ۱
شعر از : غلامرضا جعفری پور
۱: (شاه بیت از استاد کلامی )
حرم حضرت زینب سلام الله علیها -کربلایی غلامرضا جعفری پور - رجب المرجب۱۴۳۱

به یاد کربلا...
یرلر ایچینده بیر فقط کرب و بلانی خوشلارام
بو تپراقی آیری تپراقا قاتمارام من
ئولونجه گوزدن چوخور یری آتمارام من
شعر از : غلامرضا جعفری پور
عشق یعنی زینب(س)
زینب یا رب العشق
پرچمدار دمشق
شعر از : غلامرضا جعفری پور
... زینبه مریدم
تا رگلریمده قان وار من زینبه مریدم
شعر از : غلامرضا جعفری پور
یا رب العشق
مقام معظم رهبری
زینب زینب است
زينب (س) در سال 6 هجرت سال صلح حديبيه چشم بر جهان هستي گذارد. زهرا (س) فرزند را به نزد اميرمؤمنان (ع) برد تا نامي براي ايشان انتخاب کند. امام (ع) فرمودند: من از رسول خدا (ص) پيشي نميگيرم. صبر ميکنيم تا پيامبر (ص) از سفر بازگردند. سه روز بعد رسول اکرم (ص) به خانه فاطمه (س) مهمان گشت. حضرت (ص) دست به آسمان برداشت و فرمود: من در نامگذاري کودک بر خداي تعالي پيشي نميگيرم. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض کرد: خداوند تبارک و تعالي ميفرمايند: سمّ هذه الموعوده زينب، فقد اختار الله لها هذا الاسم ...
نام اين نوزاد را زينب بگذار زيرا خدا اين نام را برگزيده است.
پيامبر (ص) نوزاد را در آغوش گرفت؛ اشک، پهناي صورتش را پوشاند.
فاطمه (س) پرسيد: پدر چرا گريه ميکني؟ حضرت (ص) پاسخ داد: دخترم فاطمه بدان که بعد از وفات من و تو، اين دخترت به بلايا و مصايب صعب و دشواري دچار خواهد شد.
منبع: کتاب زينب کبري (س) عقيله بنيهاشم
القاب
|
1- عالمه |
22- عابدهي آل علي |
42- بطله کربلا |
منبع: کتاب زينب کبري (س) عقيله بنيهاشم
بعد از پدر
زينب (س) در تمام مدت خلافت پدر در کوفه، همراه او بود. تا اين که شهادت پدر زانوانش را سست کرد و آشيانه اميدش را ويران ساخت. زينب آرام و قرار نداشت. مدام درکنار دو برادرش بود. تمام همّ و غم زينب شده بود حسن (ع) و حسين (ع). ولي اندک زماني نگذشت که دوباره لباس عزا بر تن کرد و در غم فراق برادر گريست. بعد از شهادت حسن مجتبي (ع) تمام دلخوشي زينب (س)، حسين (ع) بود؛ به قامت او که مينگريست، تمام غمهايش را فراموش ميکرد. با مرگ معاويه و سلطنت يزيد، سايه شومي بر فراز مدينه سايه افکند و زينب (س) دانست که سرنوشت، روزهاي سختي را برايش رقم خواهد زد.
شب 27 رجب سال 91 ه.ق امام حسين (ع) راهي مکه شد و عقيله بنيهاشم همراه برادر به حرم امن الهي مهاجرت کرد و شب جمعه سوم شعبان به سلامت به مکه رسيد. ولي تقدير براي زينب (س) دلهره و تشويش را رقم زده بود؛ کاروان بني هاشم عازم کوفه شد. اما نه زنيب (س) ميدانست اين کاروان به کوفه نميرسد و نينوا به خون سرخ فرزندان آل طه متبرک خواهد شد ...
منبع: کتاب بزرگ بانوي جهان زينب (س)
زینب و امام سجاد (ع)
زينب (س) در موارد عديدهاي جان امام سجاد (ع) را از خطر مرگ حتمي نجات داد. در هيچ شرايطي از امام غافل نشد و مراقب حضرت (ع) بود.
الف: در روز عاشورا، وقتي لشکر ابن سعدملعون براي غارتگري به خميهها ريختند و خواستند آن حضرت را به قتل برسانند، زينب (س) رو به دشمنان کرده و فرمود: « به خدا قسم نميگذارم او را بکشيد، مگر اين که اول مرا بکشيد.»
ب: روز يازدهم محرم، امام سجاد (ع) را به جهت بيماري روي شتر بستند. وقتي ازکنار پيکر شهدا ميگذشت، بغض سنگيني، راه گلويش را بست؛ تا آنجا که ديگران گمان کردند ايشان جان به جان آفرين تسليم ميکند. در همين لحظه زينب (س) سراسيمه خود را به او رساند و فرمود: « اي پسر برادر ! شيطان تو را دور نکند از صبر و تحملِ آن چه که ميبيني. بدان که اين عهديست از جانب خدا که با جد، پدرت و عمويت منعقد شده است. خداوند عهد و پيمان گرفته از اشخاصي از اين امت که متکبران و حيلهگران اين عالم، آنان را نميشناسند. ...»
امام (ع) پرسيد: اي عمه ! اين عهد و پيمان که ميگويي، کدام است؟ زينب (س) به وعدهاي که جبرائيل بر حضور اهل بيت پيامبر (ص) و شيعيان اميرمؤمنان (ع) در بهشت به پيامبر (ص) داده بود، اشاره کرد.
ج: مجلس ابن زياد: ابن زياد دستور قتل امام را صادر کرد. زينب (س) حضرت (ع) را در آغوش گرفت و فرمود: اگر بخواهيد او را بکشيد، بايد مرا از بين ببريد.
د: مجلس يزيد: در حضور يزيد، امام (ع) آيه 22 سوره حديد را تلاوت کرد. او نيز عصباني شده و دستور داد گردن حضرت (ع) را بزنند. بار ديگر فرياد زينب بلند شد: « اي يزيد آيا آنچه خونريزي کردي و کشتي، کافي نيست. به خدا سوگند که او را اگر خواستي بکشي، همهي ما را نيز با او به قتل برسان.
خطبه کوفه
حمد و سپاس تنها مخصوص خداوند است و درود و رحمت خداوند بر پدرم محمد (ص) باد و هم بر خاندان پاک و ممتاز او.
اما بعد، اي اهل کوفه، اي اهل خديعه و خذلان ! آيا بر ما ميگرييد و ناله سر ميدهيد؟ هرگز باز نايستد اشک چشم شما، و ساکن نگردد ناله شما، جز اين نيست که مَثَل شما مَثَل آن زني است که رشتهي خود را محکم ميتابيد و باز ميگشود. چرا که شما نيز رشتهي ايمان را بستيد و سپس گسستيد و به کفر برگشتيد.
آيا در شما جز چاپلوسي و تملّق همانند کنيززادگان و خريدن ناز دشمنان دين، خصلتي است؟ مَثَل شما، مَثَل گياه و علفي است که در مزبله ميرويد و يا گچي که آلايش قبري به آن کرده ميشود. آگاه باشيد که براي خود سرنوشت بدي فراهم کرديد و بد توشهاي براي آخرت خود ذخيره نموديد که خشم خدا را بر شما لازم کرد و جاودانه در دوزخ خواهيد ماند.
آيا پس از اينکه ما را کشتيد، بر ما ميگرييد؟ آري به خدا قسم بگرييد که شما سزاوار گريهايد، پس بسيار بگرييد و اندک بخنديد، چرا که ننگ و رسوايي را براي خود خريديد، دامن خود را به ننگي آلوده کرديد که هرگز نميتوانيد آن را با هيچ آبي شسته و از بين ببريد.
و چگونه ميتوانيد ننگ و رسوايي قتل سلالهي پاک خاتم پيامبران (ص)، معدن رسالت، سيد جوانان بهشت، پناه نيکوکاران، مايهي دادرسي و شادماني در هنگام بلا، علامت و دليل راه و روشن و آشکار کنندهي آن، زعيم و متکلم حجج خود را که در هر حادثه به او پناه ميبرديد و دين و شريعت را از او ميآموختيد، پاک کنيد.
هان ! آگاه باشيد که روز بزرگي براي حشر خود ذخيره نهاديد، پس هلاکت از براي شما باد و در عذاب به روي در افتيد، سعي و کوششتان بينتيجه باد، دستهاي شما بريده باد و پيمان و معاملهي شما خسران و زيان برايتان آورد. بازگشت به غضب خدا نموديد و ذلّت و مسکنت بر شما احاطه کرده است.
واي بر شما ! آيا ميدانيد که چه جگري از رسول خدا (ص) شکافتيد؟ چه خوني از او ريخته و چه پردهي حرمتي را دريديد؟ چه عهدي را شکستيد و با چه کريمي به مبارزه برخاستيد؟
هر آينه امري سخت و بزرگ مرتکب شديد که نزديک است آسمان از آن حادثه از هم شکافته شود، زمين پارهپاره گردد و کوهها در هم فرو ريزد.
هر آينه اين کار قبيح و ناستوده و گناه تيره و تاريک شما، آسمان و زمين را گرفت. آيا تعجل ميکنيد اگر از آثار اين گناهانتان از آسمان خون ببارد. همانا عذاب آخرت بر شما عظيمتر و رسواکنندهتر است !
پس بدين مهلت که يافتيد خوشدل و مغرور نباشيد چه، خداوند به مکافات عجله نکند و بيم ندارد که هنگام انتقام بگذرد و طولاني شود، خداوند در کمينگاه ما و ايشان است.
سپس اين اشعار را خواند:
پس چه خواهيد گفت هنگامي که پيامبر (ص) از شما بپرسد، چه کرديد در حق اهل بيت من اي آخرين امتها ؟ عدهاي از فرزندان مرا در خون خود غلتانديد و عدهاي ديگر را اسير کرديد.
اين جزا و پاداش من نبود و سفارشات من اين گونه نبود که با فرزندان من به بدي رفتار کنيد. من اکنون بر شما ميترسم اي مردم کوفه! که عذابي که بر اهل ارم روا گشت، بر شما روا گردد !
سپس از آنان روي برگردانيد. حذيم ميگويد:
من، مردم کوفه را ديدم که از استماع اين سخنان حيران و سرگردان شده، ميگريند و دستهاي خود را به دندان ميگزند. ملتفت پيرمردي شدم که در کنارم بود. ديدم اشکِ چشمش جاري گشته و محاسنِ او را تر کرده است، دستهايش را به سوي آسمان بالا برده و ميگويد:
پيران شما بهترين پيران، زنان شما بهترين زنان، جوانان شما بهترين جوانان، نسلتان بهترين و کريمترين نسلها و فضيلتتان بهترين فضايل است. پس اين شعر را خواند:
پيرانتان بهترين پيرانند و نسلتان بهترين نسلها و هيچگاه خوار و هلاک نميشوند.
منبع: زينب کبري (س) عقيلهي بنيهاشم
خطبه شام
وقتي که امام سجاد (ع) را با اهل بيت وارد مجلس يزيد لعين کردند، سر مبارک حضرت سيدالشهدا (ع) را در آن مجلس آوردند و يزيد با چوبه دستي خود به دندانهاي حضرت ميزد و ميخواند:
به بازيچه گرفتند بنيهاشم ملک را و هيچ گونه خبري و وحيي نازل نگرديده است، آن چه گفتهاند، همهاش لهو و لعب ميباشد.
کاش اشياخ بنياميه که در جنگ بدر کشته شدند، حاضر بودند و ميديدند که من چگونه انتقام ايشان را از فرزندان قاتلان ايشان گرفتم.
خوشحال ميشدند و به من ميگفتند: اي يزيد، دستت تباه و شل نشود که نيک انتقام گرفتي.
و ما آنان را همچون بدر که ما را کشتند، جزا داديم و همانند بدر با ايشان رفتار کرديم، اينک اعتدال رعايت شده است.
و اگر من انتقام از فرزندان احمد نميگرفتم، از فرزندان خندف نبودم.
وقتي حضرت زينب اين اشعار و آن صحنه را ديد، گريبان چاک کرد و سپس با صداي پر از اندوه و حزين که قلوب را آتش ميزد و ميسوزاند، ندا داد، يا حبيباه يا رسول الله ! الخ
سپس به پا خاست و اين چنين به ايراد خطبه پرداخت:
حمد و سپاس مخصوص خداوندي است که پروردگار جهانيان است و درود و رحمت خدا بر رسول او محمد (ص) و هم بر همهي اهل بيت او باد ! خداي سبحان راست فرمود که: « فرجام کساني که مرتکب کارهاي زشت شدهاند، به جايي ميرسد که به تکذيب آيات خدا پرداخته و آن را به مسخره و استهزا ميگيرند. »
هان اي يزيد ! آيا گمان کردي که چون اکنون زمين و آسمان را بر ما تنگ کردي و ما را شهر تا شهر ، مانند اسيران کوچ دادي، از منزلت و مکانت ما کاستي و بر حشمت و کرامت خود افزودي؟ و قربت خود را در حضرت يزدان زياده کردي؟ که تکبر ورزيده و ديگران را ناقابل ميداني و با غرور به اطراف نگاه ميکني؛ در حالي که فوقالعاده شاد و مسرور هستي از اين که کارها طبق خواست و ميلت انجام شده و مقام و منصبي که شايستهي ماست، تو در دست گرفتهاي؟ نه چنين است اي يزيد ! آرامتر بران و کمي به خود آي ! مگر فراموش کردي فرمايش خداي تعالي را که فرمود: « البته گمان نکنند آنان که کفر ورزيدند، مهلت دادن ما برايشان بهتر است. همانا مهلت داديم تا بر گناه خود بيفزايند و از برايشان عذابي خوارکننده در پيش است. »
اي پسر آزاد شدگان ! آيا اين از عدل است که زنان و کنيزان خود را پشت پرده جاي دادهاي، ولي دختران پيامبر را در ميان نامحرمان اسير ساخته و پرده حرمتشان را دريدهاي؟ ايشان را از پرده بيرون آورده و چهره و صورتشان را آشکار ساختهاي به گونه اي که دشمنان خدا بر ايشان نظر افکنند؟ آنان را شهر به شهر گرداندهاي تا مردم شهر و باديه، دور و نزديک، تماشاگر آن باشند و افراد پست و شريف در ايشان چشم دوزند؟
و اين در حالي است که از مردانشان سرپرستي نمانده و به غير از آنان هم، هيچ حامي و سرپرستي ديگر ندارند.
البته چگونه ميتوان از فرزند کسي که با دهان خود جگر پاکان و شهيدان اسلام را ميخواست ببلعد، انتظار عاطفه داشت؟!
و از کسي که گوشت او از خون شهيدان روييده، چه انتظاري ميتوان غير از اين داشت؟! و چگونه در کينه و دشمني خود با اهل بيت کوتاهي کند، آن کسي که هميشه به ما از روي بغض و نفرت مينگرد و خاطرههاي دور زندگيشان، او را به انتقام و کينه وا ميدارد؟!
بدون اين که احساس گناه کني و جنايت خود را بزرگ شماري، ميگويي:
« اي کاش پدران ما بودند و از خوشحالي بانگ برميداشتند و ميگفتند: اي يزيد ! دست مريزاد ! در حالي که بر لب و دندان اباعبدالله (ع) چوب ميزني، بر لب دندان کسي که سيد و آقاي جوانان اهل بهشت است و در مجلس خود شاعري و نکتهپردازي ميکني.
آري ! تو چرا اين کار را نکني و اين سخنان را نگويي، در حالي که اين قدرت را يافتي که دل ما را خون کرده و قلب ما را جريحهدار کني و با ريختن خون ذرّيهي محمد – که خداوند بر او و خاندانش درود و رحمت فرستد. همانا که ستارگان درخشان از خاندان عبدالمطلب بودند – دل خويش را شفا بخشي.
اينک آبا و اجداد خود را صدا ميزني و گمان داري که آنان به سؤال تو جواب ميدهند، در حالي که خودت هم به زودي بدانها خواهي پيوست و آرزو خواهي کرد که اي کاش، دستم عاجز و زبانم لال بود که آن چه گفتم، نميگفتم و آن چه کردم، نميکردم و اي کاش از مادر نزاده بودم !
خدايا حق ما را از اين مردم بستان و از ستمکاران بر ما انتقام گير و خشم و غضب خود را شامل آناني کن که خون ما را ريختند و حاميان ما را کشتند!
هان اي يزيد ! به خدا قسم با اين جنايت، جز پوست خود را نشکافتي و جز گوشت بدن خود را قطعهقطعه نکردي، به زودي در محکمهي عدل الهي بر رسول خدا (ص) وارد خواهي شد؛ در حالي که بار ريختن خون ذرّيهي او را بر دوش داري و گناه و مکافات هتک حرمت عترت و پارههاي بدنش را بر گردن داري.
و آن روزي است که خداوند پيامبر و خاندانش را درکنار هم جمع ميکند و پراکندههاي آنان را گرد هم آورده و حق آنان را از دشمنان ميگيرد.
« و گمان مبر آناني که در راه خدا کشته شدند، مردگانند؛ بلکه ايشان زنده و در نزد پروردگار خود روزي ميخورند. »
اين براي تو کافي است که در روز قيامت داور محاکمهي خداوند باشد و طرف دعواي تو محمد (ص) و پشتيان او هم جبرئيل بوده باشد.
زود است کساني که فريب داده شدند و تو را بر مسند قدرت نشاندهاند عاقبت کار را دريابند !
در آن روز است که خواهند ديد چه سرنوشت دردناکي دارند و هر کس از ديگري بدبختتر است ! در آن روز معلوم خواهد شد چه کسي بيچارهتر و چه کسي شکست خورده است !
هان اي يزيد ! اگرچه حوادث روزگار مرا بدينجا کشانيد و اسيرم ساخت، ولي من قدرت تو را کوچک ميشمارم و اصرار دارم که با اين سخنان بر وجدان تو بکوبم و تو را توبيخ کنم. اما چه کنم که ديدههاي ما گريان است و دلهايمان از غم مرگ عزيزان سوزان.
آه ! که چه سرنوشت شگفتآوري است که حزب پاکيزه و نجيب خداوند، به دست حزب شيطانصفتي که اسيراني بودند و آزاد شدند، کشته گردند.
اين دستهاي شما از خونهاي ما آغشته است و دهانهايتان براي بلعيدن گوشت ما گشوده شده است. آن بدنهاي پاک و پارهپاره و بيسر، در معرض بادها و طوفانها بر خاک ماندهاند و اين مردم گرگصفت در بيابانها آنان را ديدار ميکنند.
اي يزيد! اگر تو قتل و اسارت ما را براي خود غنيمتي دانستهاي، بايد بداني که غرامت سنگيني را از اين بابت بايد بپردازي. روزي که در آن چيزي جز آن چه قبلاً براي خود ذخيره کردهاي نخواهي يافت و قطعاً خداوند به بندگان خود ستم نخواهد کرد.
از بيدادگريهايتان به خدا شکايت ميکنم و از او پناه و سرپرستي ميخواهم.
اي يزيد ! هر چه ميتواني در راه دشمنيها از راه حيله و مکر وارد شو و هر اندازه ميتواني سعي و کوشش خود را در راه خصومت ما به کار گير و همهي طرح و نقشههاي خود را به اجرا گذار، اما اين را بدان ! به خدا قسم ! که نميتواني نام ما را از خاطرهها و صفحهي تاريخ محو کني و نميتواني فروغ وحي را خاموش سازي و هرگز نميتواني طومار حيات و افتخار ما را در هم پيچي و نيز نخواهي توانست ننگ و عار هميشگي خودت را از دامن خويش بزدايي !
آيا جز اين است که رأي و عقل تو ضعيف و کودکانه است؟ و آيا جز اين است که دوران زندگيت زود سپري خواهد شد؟ و جز اين است که گروهي دور و اطراف تو را گرفتهاند، پراکنده ميگردند؟ به ياد روزي باش که منادي ندا دهد لعنت خداوند بر ستمکاران باد !
باري ! سپاس از آنِ خداوندي است که آغاز زندگي ما را خوشبختي و سعادت قرار داد و پايان آن را شهادت و رحمت.
از خداوند تعالي ميخواهم، پاداش و رحمت خود را برايشان تکميل گرداند و اجر و پاداش آنان را مزيد فرمايد و خلافت را که حق مسلم ماست ، بر ما شايسته گرداند که او خداي رحيم و پناهگاه دوستداشتني ما است.
در اين هنگام يزيد در جواب زينب گفت:
« يا صيحه تُحمَدُ من صَوائع ما اَهونَ الموتُ علي النّوائِع »
کنايه از اين که من کار خود را کردهام و اين سخنان چندان اثري ندارد، زنان نوحهکننده معمولاً بي اختيار سخن ميگويند و اين گونه سخن گفتن از زنان جگر سوخته پسنديده است !
و سپس امر کرد که آنان را برگردانند.
مزار پاک
در خصوص محل خاکسپاري زينب (س)، روايت بسياري آمده است. گروهي بر اين عقيدهاند که اهلبيت عصمت و طهارت بعد از رهايي در شام، به مدينه بازگشتند و به سوگواري پرداختند.
اما هنوز چهار ماه از ورود به مدينه نگذشته بود که امکلثوم دار فاني را وداع گفت و زينب (س) تمام عزيزانش را از دست داد. عقيله بنيهاشم 80 روز بعد از وفات خواهر، رحلت نمود و در قبرستان بقيع کنار قبر فاطمه بنتاسد و خواهرش امکلثوم به خام سپرده شد.
روايت ديگر آن است که يزيد براي بار دوم زينب (س) را به شام فرا خواند تا در آن جا تحت نظر باشد و نتواند با گفتارش، انقلابي که حاصل شده بود را توسعه دهد و در دمشق غريبانه جان به جان آفرين تسليم کرد.
اما اکثر مورخين معتقدند که يزيد، زينب (س) را از مدينه تبعيد کرد و حضرت (س) به دعوت يکي از دوستانش صبيه مسلحه بن مخلد انصاري به مصر، مهاجرت کرد و در شب يکشنبه چهاردهم ماه رجب سال 1362 ه.ق در سن 55 سالگي چشم از جهان فرو بست.
منبع: بزرگ بانوي جهان زينب (س)






برنامه هفتگی: